کودکانه های من

شعر ها و دل نوشته هایم که می خواهم از هاله ی سکوت بیرون آیند

کودکانه های من

شعر ها و دل نوشته هایم که می خواهم از هاله ی سکوت بیرون آیند

حجم اندوه

دلم میپژمرد در کوچه های تنگ تنهایی

من امشب باز بیتابم در این افسون شیدایی

تو را گم کرده ام در لحظه های سرد در تردید

کجایی نازنین من مگر بازت نخواهم دید

چرا رنجیده ای از من،شگفتا از غم و دردم

دمی با من بمان ای جان،فدای بودنت گردم

نگاهت میرود تا دور تا خطی ز ناپیدا

درون سینه ی دردم فکندی اینچنین غوغا

بگو با من کدامین دل تو را از من جدا کرده

کدامین دست بی حاصل چنین با من جفا کرده

من و سهمی ز غم از حسرت از اندوه از تقدیر

هجوم سرد خاموشی،تمام حجم یک تقصیر

من و بغضی که نشکفته ست در اندوه و دلتنگی

صف این صخره های هجر سرتاپا همه سنگی

من و مهتاب و یاد تو،دو چشم ناشکیبایم

تو بودی کاش با من تا ابد مهتاب زیبایم

میان سوز اشکم میرسی آیا نمیدانم

به عشقت تا عبور صبح در این کوچه می مانم

نیاز سبز دستانم،تمام ناز لبخندت

دلم با اختیار خود چنین افتاد در بندت

کنار ساحل چشمت،دلم آرام میگیرد

غم و اندوه من با یاد تو آن لحظه میمیرد


پاتینا

1386

رسم عشق

 تو آن شب بارش چشمان نمناک مرا دیدی

به رسم عشق خندیدی

نگاهت را ز من مستانه دزدیدی

ولیکن باز تابیدی

ز شرق سینه ی سردم

ندانستی که مدهوشم

که هر دم جامی از لعل لبت نوشم

حدیث آشنایم را نفهمیدی

من آن گمگشته در افسون چشمانت

که جان میگیرد از گلواژه های ناب لبخندت

دلم میگفت هستم تا ابد سرمست و پابندت

تو روزی آمدی از دوردست سبز رویایم

قرارم از کفم رفت و 

قرار عاشقی مان ماند

در پس کوچه های بی قراری ها

به رسم عشق خندیدی

نگاهت را ز من مستانه دزدیدی

سکوتم را برای لحظه ای حتی،نفهمیدی

ولی من خوب می دانم

تو آن آبی ترین لبخند احساسی

که همچون عطر شب بوها

میان دفتر شعرم همیشه تازه می ماند

انتظار

این گوشه ی زمین دل من بیقرار توست

چشمان من سراچه ای از انتظار توست

روحم شکست در تب هر لحظه،در سکوت

ای آن که روشنای دلم وامدار توست

آهی ست بی شکیب در اعماق سینه ام

وین سینه ی فسرده من داغدار توست

اینجا میان این همه غربت،در این کویر

دستان سرد و بی رمقم سایه سار توست

من مانده ام میان هجوم غمی سترگ

پروانه های پرپر دل سوگوار توست

ای کاش میرسیدی و من تازه میشدم

آه،این خزان من به امید بهار توست

این گوشه ی زمین دل من بی ترانه است

این دشت های حسرت من،لاله زار توست

روزی تو میرسی من و دل منتظر به راه

این جاده های غم زده،چشم انتظار توست