-
[ بدون عنوان ]
1389/10/05 15:04
مطالب جدید من در patina.ir
-
[ بدون عنوان ]
1389/07/13 11:13
پست جدید من در وبسایت کودکانه های من منتشر شد
-
تولد وب سایت
1389/07/11 13:29
با سلام به همگی وب سایت من متولّد شد از این به بعد میتونید نوشته های منو تو وبسایت www.patina.ir بخونید منتظرتونم (البته یه مشکلات کوچیکی تو بخش نظرات داره که انشاالله به زودی درست میشه) خواهش میکنم نظرات سازنده تون رو ازین به بعد تو وبسایتم ثبت کنین با تشکر از همه ی دوستانم
-
دکمه
1389/07/03 14:14
پلک هایم سنگینی میکنند به سختی از لابه لای روزنه چشمان نیمه بازم،به پنجره خیره می شوم قاب چوبی را که چشمانم دور میزند،روی وسعت تاریکی شب آرام میگیرد،دیگر من می مانم و رویایی که نمی دانم از کدام نقطه آغاز میشود؟ صدای خنده ی معصومانه ی کودکی را میشنوم،متقاعدم میکند که مهتاب را از پیراهن شب بردارم تا دکمه ی پیراهن خود...
-
حجم اندوه
1389/06/27 10:50
دلم میپژمرد در کوچه های تنگ تنهایی من امشب باز بیتابم در این افسون شیدایی تو را گم کرده ام در لحظه های سرد در تردید کجایی نازنین من مگر بازت نخواهم دید چرا رنجیده ای از من،شگفتا از غم و دردم دمی با من بمان ای جان،فدای بودنت گردم نگاهت میرود تا دور تا خطی ز ناپیدا درون سینه ی دردم فکندی اینچنین غوغا بگو با من کدامین دل...
-
کودکی هایم را پس بدهید
1389/06/24 11:49
روزها و سال ها میگذرد از آن روزی که برای اولین بار قلم به دست گرفتم تا التهابات ذهن خسته ام را بر صفحه های بی جان بنگارم نمی دانم چه کسی اینگونه نوشتن را به من آموخت؟ شاید هیچ کس آری هیچ کس! تا جایی که به یاد دارم تنها بودم تنها بودم و نوشتم برای یافتن همدمی میان آن همه تنهایی هایم اما اکنون که به خود می نگرم هیچ چیز...
-
رسم عشق
1389/06/19 20:13
تو آن شب بارش چشمان نمناک مرا دیدی به رسم عشق خندیدی نگاهت را ز من مستانه دزدیدی ولیکن باز تابیدی ز شرق سینه ی سردم ندانستی که مدهوشم که هر دم جامی از لعل لبت نوشم حدیث آشنایم را نفهمیدی من آن گمگشته در افسون چشمانت که جان میگیرد از گلواژه های ناب لبخندت دلم میگفت هستم تا ابد سرمست و پابندت تو روزی آمدی از دوردست سبز...
-
پیاده رو
1389/06/16 13:27
امروز سکوت غریبی در پیاده روی دلم حکم فرماست و من غرق در تنهایی خویش لبریز شکوایه ام آه آنگاه که رهایم میکردی و میرفتی نمی اندیشیدی که ازین پس چه کسی از پیاده روی ساکت قلبم عبور خواهد کرد؟ فریاد کردم و نشنیدی یا شاید نخواستی بشنوی بایست،بمان این پیاده روها بی تو غریبند فریاد زدم:اگر برنگردی به خیابان خواهم رفت،پیاده...
-
راز
1389/06/14 17:10
راستش یه سوال مدتهاست که تو ذهن من رژه میره هر وقت راجع بهش فکر میکنم یه جورایی سر در گم میشم نه اینکه درباره ش نظری نداشته باشم یا به هیچ نتیجه ای نرسیده باشم،نه مساله اینکه جواب قانع کننده ای پیدا نمیکنم به احتمال زیاد خیلی از شماهام مثل من مستند راز رو دیدین و حتما شما رو هم بازم مثل من به فکر واداشته راستش من...
-
مترسک
1389/06/13 14:05
مترسک آهی کشید و به دوردست ها خیره شد حتی دیگر کلاغ های هر شبی هم سراغی از او نمیگرفتند دخترکی را دیروز همراه پیرمرد صاحب مزرعه دیده بود،بعد از روزهای متمادی که تا کیلومترها اطرافش حتی پرنده ای هم پر نمیزد دخترک کنارش مکثی کرده بود،به آستین هایش که در باد تکان میخورد مدتی خیره مانده بود و پرسیده بود: پدربزرگ مترسک ها...
-
شهری در آسمان
1389/06/13 13:10
اینجا زمزمی از نور پدید آمده است...و در اطراف آن قبیله ای مسکن گزیده اند که نور می خورند و نور می آشامند زمزم نور در عمق خویش به اقیانوسی از نور می رسد که از ازل تا ابد را فرا گرفته است و بر جزایر همیشه سبز آن جاودانان حکومت دارند سید مرتضی آوینی
-
پله پله تا اوج عرفان
1389/06/09 13:13
روزی در راه سرزمین عشق،راوی برایمان سخنی گفت از مراحل عرفان ابیاتی که به زیبایی این مراحل را توصیف میکرد منزلگاه اول چو رسی به طور سینا ارنی مگو و بگذر که نیرزد این تمنا به جواب لن ترانی منزلگاه دوم چو رسی به طور سینا ارنی بگو و مگذر تو جواب دوست بشنو،چه تری چه لن ترانی منزلگاه سوم ارنی کسی بگوید که تو را ندیده باشد...
-
تولدت مبارک
1389/06/09 12:38
امروز روز تولدت توست تویی که زندگی و هستی منی امروز مصادفه با 9 شهریور و البته 20 رمضان المبارک فردا روز شهادته مولای عزیز ماست وقتی که گفتی تو همچین ایامی به حرمت امام مون جشن تولدی نداری،منو بیش از پیش شیفته ی زیبایی های روحیت کردی به خاطر همین،به نوشتن این پست برای تو بسنده میکنم روز زیبای طلوعت،ای نازنین من روز...
-
انتظار
1389/06/08 16:34
این گوشه ی زمین دل من بیقرار توست چشمان من سراچه ای از انتظار توست روحم شکست در تب هر لحظه،در سکوت ای آن که روشنای دلم وامدار توست آهی ست بی شکیب در اعماق سینه ام وین سینه ی فسرده من داغدار توست اینجا میان این همه غربت،در این کویر دستان سرد و بی رمقم سایه سار توست من مانده ام میان هجوم غمی سترگ پروانه های پرپر دل...
-
مظلوم همیشه ی تاریخ
1389/06/07 12:51
شهادت علی (ع) اگر چه مظلومانه است و فرق شکافته ی او اگر چه جگر سوز،اما اساس مظلومیت علی،نه در شهادت علی است و اوج مظلومیت او نه در فرق شکافته ی او. مظلومیت علی نه بر پایه ی سکوت علی استوار است و نه بر مبنای صبر علی،که صبر و سکوت تنها دو شاخه اند از راز درخت ستبر و تنومند مظلومیت علی. مظلومیت علی تنها در خانه نشینی و...
-
پرده پوش
1389/06/07 12:07
فرقی نمیکند که کاری کرده باشم یا نه فرقی نمیکند که دیگران پرونده ای سنگین تر از من داشته باشند یا سبک تر وقتی عیبی،خطایی،خرده ای،لغزشی از من ببینند همه عالم را خبر میکنند تحقیرم میکنند،زمینم میزنند،برای نگفتنش باج میخواهند،تهدیدم میکنند روز و شب آدم را به هم می دوزند و همه را تاریک و سیاه میکنند.فرقی نمیکند که باشند...
-
پاتینا کوچولوی من
1389/06/01 11:11
یه دختر بچه سه ساله با موهای طلایی و لبای نازک مثل غنچه،چشمای روشن چشمایی که هر کدوم یه رنگه مژه هاش یکی طلایی یکی مشکی با دو تا واژه که همیشه اول سوالای ناتمومشه بر چی؟؟؟ این بر چی ها تا جایی ادامه داره که میتونم بهت اطمینان بدم کم میاری با یه صدای متفاوت و حرفایی که از هم سناش نشنیدی یه عروسک داره اسمشو خودش گداشته...
-
ماه خدا از راه رسید
1389/05/23 16:29
ماه رمضان با همه زیبایی هاش از راه رسید یادش بخیر بچه که بودیم کلی نقشه میکشیدیم تا سحرا از خواب بیدار شیم و وقتی بیدار میشدیم که صبح شده بود یادش بخیر روزه های کله گنجشکی مون از صبح صبونه نمیخوردیم تا ظهر که موقع افطارمون میشد بعد دوباره روزه بودیم تا موقع افطار بزرگترا گاهی که تشنگی بهمون فشار میاورد حتی آب خوردنم...
-
انعکاس
1389/05/20 13:04
انعکاس پدیده جالبی در طبیعته که نه تنها تو طبیعت بلکه تو اعمال و رفتار ما صدق میکنه حتما شمام فیلم انعکاسو دیدین من که خیلی دوسش دارم اگه ندیدین حتما ببینید براتون چندتا عکس از انکاس تو طبیعت گذاشتم خیلی خوشگلن امیدوارم خوشتون بیاد نظر یادتون نره
-
خدا رو دیدم
1389/05/19 17:49
دو شب پیش تو جاده قزوین تهران زمانی که به خونه برمیگشتیم تو لاین سه(لاین سرعت)ماشین پنچر شد اگه تا حالا تو جاده فوق رفته باشین خوب میدونین سرعت بالای ماشینا و صافی یه دست جاده چقدر خطرناکه تو ماشین بودیم که محمد گفت واد پنچر شد ترس رو به خوبی تو چشماش میدیدم خیلی ترسیدم یه آن تصور کردم همه چی تمومه ولی نمی دونم یه...